79#

ساخت وبلاگ

امکانات وب

داشتم تاریخ آخرین پستمو نگاه میکردم دیدم خیلی وقته ننوشتم...

نزدیک 10 ماه شاید...

دلم تنگ شده برا نوشتن...

چی شد که رفتم؟

نمیدونم...

راستش میترسیدم از نوشتن...

از اینکه بنویسم و بعد نوشته هام بشن نقطه ضعفم..

ولی برام مهم نیست...

همینم که هستم...

ان شالله که مینویسم ازین به بعد :)

79#...
ما را در سایت 79# دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chayeesard بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:32

روزام روند معمولی خودشونو دارن طی میکنن...نوشته های قبل وبلاگمو که میخوندم دیدم چقد فرق کردم با اون روزا..صبور تر شدم...بزرگتر شدم...اوممممم...همین روند معمولی رو دوس دارم...الانم غذام اماده ست :)خونه 79#...ادامه مطلب
ما را در سایت 79# دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chayeesard بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:32

گاهی اوقات خدا حال بدمو میبینه‌ و بعد فکنم خیلی دلش میسوزه

میگه بذا یه کم حالشو خوب کنم...

و همه چی دست به دست هم میده که مهسا زنگ بزنه و منو ببره یه 

جای خوب...و حالم ازین رو به اون رو شه...

یا یه شبم مثه امشب میگه این دختر این چند وخت انقد مضطرب بود 

راجع به این موضوعِ دکتر رفتنش...بذا خیالشو راحت کنم...

و اینجوری میشه ک اتفاقی تو اینستا با یکی ک اون دکترو رفته حرف 

میزنم و چقدم خیالم راحت میشه...

79#...
ما را در سایت 79# دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chayeesard بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:32

خیلی وخته تمومِ جونم درد میکنه...موای سرم حتی...پوست بدنم...و همش یاد کتاب آنسوی مرگ میوفتم و آرامشی که بعد از مرگ هست...و اون حس رهایی...و بعد یاد اون فرازای دعا کمیل میوفتم که میگه خداجون من دیگهحال 79#...ادامه مطلب
ما را در سایت 79# دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chayeesard بازدید : 66 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:32

سال پیش یه مدل گلِ چایی از مشهد خریدم چقدددددم ذوق داشتم براش...

و میگفتم به محض اینکه برسم خونه دم میکنم...

یک سال گذشته و من نه تنها ازش دم نکردم بلکه حتی نمیدونم کجا گذاشتمش :|

و اصنم حوصله ندارم برم بگردم :|

چی میشه که انقد یک نواخت میشه برامون همه چی؟:/

79#...
ما را در سایت 79# دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chayeesard بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:32

یک نفر باید باشد...

که وسط این همه تشویش و بغض و گریه

چوب جادویش را دراورد و بزند به قلبت و ورد مخصوصش را بخواند

و به محض برداشتن چوبش پرشده باشی از حال خوب :)

79#...
ما را در سایت 79# دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chayeesard بازدید : 63 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:32

دیروز که داشتم میرفتم دکتر پر‌ از نگرانی بودم...که این مشکل حل شه دیگه...که تموم شه...که راحت شم...که دیگه این همه نگرانی ک رو روح و روانم اثر گذاشته بود دیگه تمومشه...توی راه خیلی ناراحت بودم...خیلی 79#...ادامه مطلب
ما را در سایت 79# دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chayeesard بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:32

دیگه حتی نمیتونم سلکسیب بخورم...

نمیدونم این کمر درد لعنتی چیه...

هومممم...

دیگه باید عادت کنم بهش...

79#...
ما را در سایت 79# دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chayeesard بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:32

صبحا که از خواب بیدار میشم تند تند یه خورده از غذامو درست میکنم مثلا برنجشو میذارم خیس بخوره و گوشتشو میذارم تو زودپز... تند تند آماده میشم میرم به کارای خودم میرسم... ساعت دوازده و نیم یک بدو بدو میا 79#...ادامه مطلب
ما را در سایت 79# دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chayeesard بازدید : 68 تاريخ : جمعه 12 بهمن 1397 ساعت: 15:16

کاش تو روانشناسی یه دو واحدم تحت عنوان چگونه با دوستِ خود 

که دماغش پس‌از جراحی خوب نشده حرف بزنیم داشتیم...

79#...
ما را در سایت 79# دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chayeesard بازدید : 75 تاريخ : جمعه 12 بهمن 1397 ساعت: 15:16