89#

ساخت وبلاگ

امکانات وب

ده پست پیش تر بود که برایت نوشتم...

فکر میکردم منِ بی معرفت را ول کرده ای رفته ای...

گفتم بی معرفت؟ خب دلیل دارد...

فکر کنید کسی روز تولد شما به قشنگترین شکل ممکن شمارا خوشحال میکند...

و آن کس در دوستیتان چیزی کم نمیگذارد...

اما شما بر حسب بی معرفتیتان حتی روز تولدش را فراموش میکنید...

خب شما یک بی معرفتید...

داشتم میگفتم...

ده پست قبلتر بود که نوشتم و خط آخرش گفتم دلم میخواهد کامنت دانی 

را ببندم، اما...

میدانی ادامه ی اما چی بود؟

اما دلم میخواست بیایم و کامنتت را ببینم...

به قدرت جذب ایمان داری؟

آنقدر فکر کردم و آرزو کردم که بالاخره کامنتت را دیدم...

کامنتت را دیدم و اول یک دل سیر گریه کردم...

نمیدانم از خوشحالی بود یا شوک...اما اگر هم از خوشحالی بود خوشحالیم

خیلی زیاد بود...

هرچقدر من بی معرفت و بی چشم و رو تو عکسه اینها...

حالا مثال تولد یکی‌ از همه ی بی معرفتی هام بود...

ببینم...

میشود آشتی شویم؟

هوم؟

میشود شکیبا جانم؟

این همه ماه کافی نبود؟

هرچند که من به تو حق میدهم...واقعا هم حق میدهم...اما خب مگر‌ من چند تا

شکیبا دارم؟

هوم؟

یا اصلا چند تا خواهر بزرگتر که هه ی بگوید عععععه دررررست حرف بزن...هوم؟

قول میدهم هر‌ چیزی را که دوست داشتی بخوانم...

این دفعه دیگر قولِ قول...

 

79#...
ما را در سایت 79# دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chayeesard بازدید : 59 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:40